نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

زندگی‌نامه امام موسی كاظم علیه السلام:

نام:موسى‏ بن جعفر.

كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نكته:امام موسی كاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت امام موسی كاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد امام موسی كاظم: ابواء (منطقه‏اى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

نام مادر امام موسی كاظم:حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احكام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

مدت امامت امام موسی كاظماز زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و علت شهادت امام موسی كاظم: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مكانی به نام مقابر  قریش در بغداد (در سرزمین عراق) كه هم اكنون به «كاظمین» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.

فرزندان امام موسی كاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف)   پسران‏  امام موسی كاظم

1. امام على بن موسى الرضا(ع).

2. ابراهیم.

3. عباس.

4. قاسم.

5. اسماعیل.

6. جعفر.

7. هارون.

8. حسن.

9. احمد.    10. محمد.

11. حمزه.

12. عبداللّه.

13. اسحاق.

14. عبیداللّه.

15. زید.

16. حسین.

17. فضل.

18. سلیمان.

 

ب) دختران   امام موسی كاظم

1. فاطمه كبرى.

2. فاطمه صغرى.

3. رقیّه.

4. حكیمه.

5. ام ابیها.

6. رقیّه صغرى.

7. كلثوم.

8. ام جعفر.

9. لبابه.

10. زینب.    11. خدیجه.

12. علیّه.

13. آمنه.

14. حسنه.

15. بریهه.

16. عائشه.

17. ام سلمه.

18. میمونه.

19. ام كلثوم.

یكى از دختران امام موسی كاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام كه براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اكنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.

اصحاب ویاران امام موسی كاظم :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى كاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد:

1. على بن یقطین.

2. ابوصلت بن صالح هروى .

3. اسماعیل بن مهران.

4. حمّاد بن عیسى.

5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.

6. عبداللّه بن جندب بجلى.

7. عبداللّه بن مغیره بجلى.

8. عبداللّه بن یحیى كاهلى.

9. مفضّل بن عمر كوفى.

10. هشام بن حكم.

11. یونس بن عبدالرحمن.

12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:

1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).

2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).

3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).

4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).

5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).

6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

 

امام موسى كاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. 

امام موسی كاظم تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.

رویدادهاى مهم زمان امام موسی کاظم (ع):

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى كاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و معارضه آنان با امام موسى كاظم علیه السلام در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏ موسى كاظم علیه‌السلام.

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى كاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى كاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم علیه السلام با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى كاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمكى، وزیر اعظم هارون.

10. دستگیرى امام كاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمكى.

13. مراعات كردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عكس‏العمل شدید هارون به این قضیه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهك.

16. مسموم كردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهك در زندان.

17. شهادت امام كاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پیكر مطهر امام موسى كاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیكر امام موسى كاظم علیه السلام، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهیز و تكفین مناسب شأن پیكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قریش بغداد.

 

 



:: بازدید از این مطلب : 98
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

شهادت استاد مرتضي مطهری-روزمعلم

شهيد مرتضی مطهری که مغز متفکر و يکي از معماران نظام جمهوری اسلامی ايران بود در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. مرتضی مطهری پس از تحصيل مقدمات, راهي حوزه علميه قم شد و از محضر بزرگاني چون آيت الله بروجردي, علامه طباطبايي و حضرت امام خميني بهره برد .

شهيد مرتضی مطهری در همه اين سالها ضمن تحصيل علوم مختلف به تزکيه و تهذيب نفس پرداخت چنانکه به روشن بيني و هوش و ذکاوت و دقت علمي کم نظيري دست يافت.

با شروع نهضت اسلامي ايران از سالهاي 42 و 1341 شهيد مرتضی مطهری نيز فعالانه وارد صفوف نهضت شد و اوج فعاليت هايش در 15 خرداد 1342 بود که توسط ساواک دستگير و زنداني شد و پس از آزادي نيز تمام هم و غم خود را مصروف تشکل نيروهاي مبارز و مسلمان و حفظ نهضت از آسيب ها و انحرافات کرد. در اين سالها, استاد مرتضی مطهری به تبيين فرهنگ اسلامي در جامعه پرداخت و در پايگاه هاي مختلف مخصوصا حسينيه ارشاد , مسجد جاويد ، مسجد الجواد و ... به آگاهي بخشيدن به نسل جوان و ديگر اقشار جامعه ايران پرداخت تا اينکه در سال 1351 توسط ساواک دستگير و ممنوع المنبر شدند .

تاریخ روز معلم = 12 اردیبهشت ماه

با اين همه استاد شهيد مرتضی مطهری فعاليت هاي خود را ادامه داد و رابط اصلي امام امت (ره) در کشور با مردم و گروه هاي مختلف و هدايت کننده خط فکري نهضت به شمار مي رفتند و در آستانه انقلاب نقش بسيار مهمي را در شوراي انقلاب و ... در پيروزي انقلاب ايفا نمودند.تا اینکه سرانجام اين مبارز خستگي ناپذير و دانشمند و فقيه عالي مقام مرتضی مطهری ساعت 10:40‌دقیقه بعد‌از‌ظهر 12 اردیبهشت 1358 پس از خروج از خانه دکتر سحابی در خیابان فخرآباد (تهران) از فاصله نزدیک از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و چند دقیقه بعد در بیمارستان «طرفه» واقع در همان نزدیکی به شهادت رسید.

ساعتی بعد فردی ناشناس تلفنی به روزنامه‌های تهران خبرداد که استاد مطهری توسط گروه فرقان ترور شد. مهندس کتیرایی،  وزیر وقت مسکن که او هم در خانه دکتر سحابی بود به روزنامه‌ها گفته بود: با استاد مرتضی مطهری از خانه دکتر سحابی بیرون آمده بودیم، استاد 15ـ 10 قدم از ما دور شده بود که هدف گلوله قرار گرفت و ضارب با اتومبیل فرار کرد. وی افزوده بود: استاد مطهری چون احساس خطر نمی‌کرد بدون محافظ رفت‌وآمد می‌کرد.

شهيد مطهري داراي خصوصيات منحصر به فردي بود که مهمترين آنها جامعيت ايشان بود به طوريکه در همه صحنه هاي عملي و نظري حضور فعال داشتند. از ايشان آثار گرانقدري در زمينه هاي مختلف به جاي مانده که همواره تبيين کننده اسلام ناب محمدي (ص) و داراي دقت , ظرافت , روشن بيني و جامعيت کم نظيري بوده و هست .

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش



:: بازدید از این مطلب : 84
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

گمنامان آشنا

روز معلم، روز بزرگداشت عشق و ایثار است. تجلیل از کسانی که علم را جرعه جرعه در جان ها جاری می کردند. خود لحظه لحظه می سوختند و با دانش خویش، جامعه را می ساختند و فردایی باشکوه را نوید می دادند. امروز، روز بزرگداشت کسانی است که الف قدّشان، در راه تعلیم خوبی ها خمیده شد. روز پاسداشت عزیزانی است که در سنگر علم و دانش، سربازانی با اخلاص و دانشمند تربیت کردند. امروز، روز یاد کردن از گمنامان آشناست؛ آنان که دفترهای خاطرات از عطر یادشان آکنده است.

الفبای عشق

معلم عزیز! آن زمان که پای درست می نشستم و تو الفبای عشق را به من می آموختی، دلم از گوهر کلمات خالی بود و من با انبوهی از حرف ها به خانه بر می گشتم و شبانگاهان، با یاد تو به خواب می رفتم. سال ها از آن لحظات شیرین می گذرد، ولی هنوز یاد و نامت دردلم زنده است و تو را می ستایم که همچون انبیا، به تعلیم و تربیت عشق می ورزی. آن زمان برایم از دانایی می گفتی، محبت را می آموختی و زندگی را هجا می کردی، و من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و قدم امروز به احترام نامت قیام می کنم، در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم. از قدم برمی داشتم. تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه ها و لغزش گاه های زندگی نیفتم. 

نیکی ماندگار

بر اساس آموزه های دینی، آموختن دانش به دیگران، آثار معنوی ماندگاری برای آموزگار در پی خواهد داشت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آدمی در روز رستاخیز می آید و با خود کارهای نیکی چون ابرهای انبوه یا کوه های سر به فلک کشیده دارد. پس می گوید: پروردگارا! اینها را که من انجام نداده ام، پس از کجایند؟ خداوند می فرماید: این دانش توست که به مردم آموختی و پس از تو بدان عمل کردند».پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت، آموزش را به عنوان نیکی ماندگاری برای معلمان معرفی می کند.

همگام با پیشرفت های علمی

دانایی، اندیشیدن و نوآوری، از ویژگی های معلمی است که همگام با علوم روز پیش می رود. معلم موفق کسی است که به اطلاعات پیشین خود بسنده نکرده، با فراگیری همیشگی دانش، در شکوفایی علمی دانش آموزان خود نقش مهمی ایفا کند. امام حسن علیه السلام می فرماید: «به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر تا دانش خود را استوار سازی و آنچه را ندانسته ای، بدانی».

بهترین چیزها

تعلیم و تربیت انسان ها، پاداش فراوانی به همراه دارد و کسانی که خالصانه به امر تعلیم مشغولند، از چنین پاداشی بی نصیب نخواهند بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «بهترین چیزهایی که انسان پس از خود به یادگار می نهد، سه چیز است: فرزند شایسته ای که برایش دعا می کند، صدقه جاریه ای که پاداشش به وی می رسد و دانشی که پس از وی بدان عمل می شود».

آمرزش خواهی ماهیان

یکی از آثار معنوی آموزگاری، برخوردار شدن از محبت بیکران پروردگار و بخشوده شدن خطاهاست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «جنبندگان زمین، ماهیان دریا، هر جا نداری در هوا و همه اهل آسمان و زمین، برای آموزگار نیکی، آمرزش می خواهند».همچنین آن حضرت در جای دیگری سه بار می فرماید: «خدایا! آموزگاران را ببخشای» و سپس افزود: «و عمرشان را طولانی کن و کسب و کارشان را رونق بخش».

 

 



:: بازدید از این مطلب : 84
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

بعثت پیامبر، بارقه ى نور علم و نبوت بر ظلمت جهالت
به نام خدا
“اقراء” بخوان ، به نام پروردگارت ، پروردگارى که تو و همه انسان ها را خلق کرد، بخوان و او را به بزرگى یاد کن ، کسى که به تو خواندن را آموخت. این جملات زمانى بر محمد (ص ) خوانده شد که او از خواندن و نوشتن چیزى نمى دانست.

بخوانم ؟ چگونه بخوانم در حالى که ; با صدایى لرزان و پر التهاب پرسید !خواندن نمی دانم

آیا رسالتى که محمد (ص ) مىبایست بار سنگینش را بر دوش مىکشید و پیش از او پیامبرانى همچون عیسى (س ) و موسى (س ) بشارتش را داده بودند پایه هایش بر خواندن استوار مىشد و آن چه را که به او تکلیف شده بود ابتدایش علم و آگاهى و اندیشه و دانش بود؟ موجى از ترس و دلهره بر دل محمد (ص ) افتاد و او را در تردید و گمان فرو برد.

جبرییل که با طنین خود، نغمه ى”بخوان ” را بر محمد (ص ) زمزمه کرد،بر اندام او آگاهانه لرزه اى افکند و بر پیشانیش عرق سردى را افشاند و او را وادار کرد که خود را بر لفافه اى بپیچد.

اى محمد (ص ) بدان که ; بانگ امین خدا بر محمد امین ، او را به خود آورد که هیچ چیز و هیچ کس به جز پروردگارت نمىتواند تو را پناهنده باشد و به تو آرامش بدهد، برخیز و مردم را بشارت بده و خداى خود را به پاکى یاد کن .

محمد (ص ) از جانب پرورگار و براى انذار و هدایت مردم ماموریتى بس دشوار یافته بود و مىبایست که بر این ماموریت استقامت کند، همانطور که به او امر شده و دستور داده شد.

بدین سان محمد (ص )برانگیخته شد تا علم و آگاهى بر سریرظلمت و تاریکى بنشاند و در مسیر هدایت انسان از هیچ چیز فرو نگذارد.

به گواه تاریخ این روز بزرگ در بیست و هفتم ماه رجب و سیزده سال قبل از هجرت و زمانى که پیامبر چهل سال بیش نداشت ، صورت گرفت .

محمد (ص )در دورانى به رسالت مبعوث شد که جهل و نادانى بر اجتماع انسان ها سایه افکنده بود و نه تنها عربستان بلکه بسیارى از سرزمین هاى دیگر در گمراهى بسر می بردند.

آیین و سنت هاى ناپسند و غیراخلاقى رواج یافته و ثروت اندوزى و تفاخر به حد اعلاى خود رسیده بود.

مردم در جامعه از امنیت اجتماعى برخوردار نبودند و از آزادى و استقلال نیز خبرى نبود.

نظام سیاسى و اجتماعى تنها در قبیله ها پایه ریزى مىشد و بزرگ قبیله تنها کسى بود که قانون اجتماعى را تنظیم مىکرد.

آن که زر و زورش بیشتر بود حرفش خریدار داشت و آن که این ها را نداشت برده ى بىچون و چراى زورمداران بود.

نظام برده دارى و تبعیض هاى اجتماعى و نیز تقسیم بندى انسان هایکى از قوانین محکم در نظام سیاسى بشمار مىرفت .

از دانش تنها شعر و شاعرى مفهوم داشت و کلمات تنها براى استهزا و تفاخر بکار گرفته مىشدند.

علم و اندیشه در دیرها و معبدها محبوس بود و تنها اعراب بیابان گرد و برخى از قبیله ها به فصاحت کلام مشهور بودند.

در تجارت و سوداگرى ، ربا رایج بود و این شیوه در داد و ستد بر سود عادلانه ، غلبه داشت .

خوشگذرانى، مىگسارى، باده نوشى و بىارادگى در جامعه رواج داشت ، زنان و دختران از هیچ جایگاه اجتماعى برخوردار نبودند و تنها براى تطمیع مردان مورد استقبال قرار مىگرفتند.

در چنین زمانى بود که رسالت پیامبر به او ابلاغ شد و بعثت او آغاز شد و نبى اکرم (ص ) با دانشى که در کتاب الهى جمع شده بود به تبلیغ رسالتى که بر عهده اش گذاشته شده بود، پرداخت .

رسول خدا (ص ) اصلىترین وظیفه رسالت و نبوتش را تکمیل کردن کارهاى خوب و اخلاقى ذکر فرموندند و خطاب به مردم گفتند : من مبعوث نشدم مگر براى کامل کردن اخلاق .

دانش مبتنى بر وحى، سیماى آرام و چهره ى متین ،تواضع و خشوع براى مومنان و خشم و شدت براى کافران ، رافت و مهربانى با بیچارگان و درماندگان و یتیمان و تقدم در سلام ، ایجاد حقوق برابر براى همه و تثبیت فرهنگ آزادى در جامعه ، توجه به حقوق همسایه و تکریم بردگان و نیز انجام صله رحم از خصلت هاى ویژه پیامبر اکرم بود که بعد از رسالتش موجب جذب مردم به آیین اسلام مى شد.

توصیه پیامبر به مردم ، فراگرفتن دانش و سواد و تفکر و اندیشه بود بطورى که مىفرمودند : از گهواره تا گور دانش بیاموز و هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى، در سرانجام و عاقب آن کار نیک بیاندیش.

مبعث حضرت محمد (ص)
حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب (ص) ، آخرین پیامبر الهی است ، که برای هدایت بشر و راهنمایی دایمی انسان ها ، از سوی پروردگار سبحان برانگیخته شد . نام مبارکش : محمد . در تورات و برخی از کتاب های آسمانی ” احمد ” نامیده شده است .

هم چنین مادرش آمنه بنت وهب ، پیش از نامگذاری وی توسط عبدالمطلب به محمد ، وی را ” احمد ” نامیده بود .  کنیه اش : ابوالقاسم و ابو ابراهیم . القاب شریفش : رسول الله ، نبی الله ، مصطفی ، محمود ، امین ، امی ، خاتم و ?  حضرت محمد (ص) ، به روایت شیعه در ۱۷ ربیع الاول و به روایت اهل سنت در ۱۲ ربیع الاول عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود . 

پدرش عبدالله بن عبدالمطلب ، دو ماه پیش از تولد وی ، از دنیا رفته بود . مادرش آمنه بنت وهب بن عبد مناف ، از بانوان صالحه ، جلیل القدر و عاقله بود و در طهارت و تقوا در میان بانوان قریش ، کم نظیر و سرآمد همگان بود . وی نیز ، پس از دو سال و چهار ماه و به روایتی ، پس از شش سال از تولد تنها فرزند دلبندش حضرت محمد (ص) ، بدرود حیات گفت .  کفالت حضرت محمد (ص) بر عهده جدش عبدالمطلب بود و پس از وفات عبدالمطلب ، بر عهده فرزندش ابوطالب ، قرار گرفت . به هر روی ، آن حضرت در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل ( مطابق با سال ۶۱۰ میلادی ) ، در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد .

آن حضرت در حالی که در غار حرا ، در حوالی مکه معظمه ، به عبادت و نیایش می پرداخت ، جبرئیل امین بر وی نازل شد و بر وی آیاتی از قرآن مجید را به عنوان طلیعه و آغاز کتاب هدایت و سعادت ، بخواند و وی را به کسوت نبوت مفتخر ساخت .

نخستین آیاتی که بر آن حضرت فرود آمد ، آیه های سوره ۹۶ قرآن مجید ، یعنی سوره علق بود  و در آن آمده است : بسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ . اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ . خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ . اِقْرَا وَ رَبُّکَ الْاَکْرَمُ . اَلَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ? به روایتی ، جبرئیل امین با هفتاد هزار فرشته و میکائیل با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و برای آن حضرت ، کرسی عزت و کرامت آوردند و تاج نبوت و رسالت را بر سر آن بزرگوار گذاشتند و لوای حمد را به دستش داده و گفتند بر فراز این کرسی برو و خدایت را سپاس گو .

به روایت دیگر ، آن کرسی از یاقوت سرخ و پایه ای از آن از زبرجد و پایه ای از مروارید بود و چون فرشتگان به سوی آسمان صعود کردند ، آن حضرت از کوه حرا ، پایین آمد و انوار جلال ، او را فراگرفته بود ، به طوری که کسی توان نظر کردن به چهره مبارکش را نداشت و بر هر درخت ، گیاه و سنگی که می گذشت ، وی را سجده می کردند و با زبان فصیح می گفتند : السلام علیک یا نبی الله ، السلام علیک یا رسول الله . همین که وارد خانه شد ، از نور چهره مبارکش خانه خدیجه کبری (س) منور شد و آن بانوی پرهیزکار پرسید : ای محمد ! این چه نوری است که در تو مشاهده می کنم ؟ حضرت فرمود : این نور پیامبری است ، بگو : لا اله الله ، محمد رسول الله .

خدیجه گفت : من سال هاست ، که پیامبری تو را می دانم و هم اکنون نیز شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و تو رسول و پیامبر خدایی . بدین گونه ، خدیجه نخستین کسی بود که به همسرش حضرت محمد (ص) ایمان آورد . از میان مردان نیز امام علی بن ابی طالب (ع) ، به محض دیدن چهره نورانی پیامبر (ص) به وی ایمان آورد و شهادتین را بر زبان جاری کرد . از آن پس ، پیامبر (ص) در کنار خانه خدا نماز می گذارد و خدیجه (س) و علی (ع) بر او اقتدا می کردند و نماز می خواندند . (۸) این سه نفر ، با جان و مال و هستی خویش اسلام را پرورانده و فراگیر نمودند .

زبان وحى
زبان،آسان‏ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنى در انسان به شمار مى‏رود وساده‏ترین ابزارى است که آدمى مى‏تواند در حیات اجتماعى،معانى متصوره ‏خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگى‏اجتماعى است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام مى‏گیرد. لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگترین نعمت‏ها یاد کرده است الرحمان. علم‏القرآن.خلق الانسان.علمه البیان ،پروردگارى که گستره رحمت او موجب گردید تا قرآن را به انسان بیاموزد،بزرگترین نعمتى را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانى‏داشت،نعمت‏بیان بود.
شرایع الهى که براى انسان‏ها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولى ومتعارف بهره جسته است.” و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهى‏را]براى آنان روشن سازد”.از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روى‏سخن با مردم است،باید با زبانى قابل فهم ارائه گردد.

قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربى رسا و آشکار بر آنان عرضه‏شده است.

? انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ? ، ما ، قرآن را به زبان عربى و روشن فرستادیم تابتوانید آن را درک کنید”.

? انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون?( ماآن را قرآنى عربى قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید.”

به علاوه خداوند زبان قرآن را زبان عربى آشکار معرفى کرده است: ?و هذا لسان عربی مبین? ?مبین‏?به‏معناى آشکار است.

? نزل به الروح الامین.على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی‏مبین? ، “روح الامین[ جبرئیل] آن را بر دلت نازل کرد تا[در نافرمانى‏ها] از هشدار دهندگان باشى[و آن را] با زبان عربى آشکار [آورد]”.

?و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر?، “و قرآن را براى پند آموزى سهل و آسان کرده‏ایم،پس آیا پند گیرنده‏اى‏هست؟”.

?فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون? ، “در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند”. ?قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون? “قرآنى‏عربى بى‏هیچ پیچیدگى[رسا و روشن]،باشد که آنان راه تقوا پویند”.

لذا باید گفت:زبان وحى-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است که موردخطاب قرار گرفته‏اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگى در بیان بر آنان عرضه شده.

البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهره‏مند مى‏شوند. ?انزل من السماء ماء فسالت‏او دیة‏بقدرها?(از آسمان، باران [رحمت] را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک، به ‏اندازه گنجایش خود روان شدند?.

خداوند این آیه را به عنوان‏?مثل‏?آورده است.

باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهاى متفاوت انسان‏ها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایى خود از آن بهره گیرد. لذادر پایان مى‏گوید: ?کذلک یضرب الله الامثال، این گونه است که خداوند مثل‏هامى‏آورد?،یعنى با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیت‏حال را روشن مى‏سازد،زیراگفته‏اند?المثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن مى‏سازد?.

آرى قرآن،ظاهرى دارد و باطنى ،که ظاهر آن براى همه آشکار است ولى عمق‏باطن آن به اندیشه و تدبر بیشترى نیاز دارد.در جاى جاى قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن داده شده : ?افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها? آیا در قرآن ‏نمى‏اندیشند، یا[مگر] بر دل‏هاى شان قفل‏هایى نهاده شده است؟!.

همچنین ‏محکمى دارد و متشابهى .محکم آن دلالتى رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش ‏و بینش بیشترى لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولى با این وصف هرگز راه‏رسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسى بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل‏ رهیابى که در اختیار دارد بستگى دارد. این که در حدیث آمده:?العبارة للعوام‏و الاشارة للخواص‏? به همین حقیقت اشارت دارد،یعنى مفهوم ظاهرى آن براى‏همگان است که نگرشى سطحى دارند. ولى عمق باطنى آن براى اهل تخصص‏است که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکته‏ها و ظرافت‏هاى قرآن،حقایق آن را به دست مى‏آورند.

آن چه گفته شد،بر وفق مقتضاى حکمت الهى است تا سخنى را که براى مردم‏گفته،بر ایشان قابل فهم باشد.به علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هرزمان،زبان پیام الهى را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه مى‏شده فهمیده‏اند، وهیچ‏گاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبرى گفته باشند:زبان پیامى که آورده‏اى‏براى ما مفهوم نیست!

ولى اخیراً شبهه‏اى مطرح شده که زبان وحى قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهرى آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن براى بشریت‏بسته و درک آن میسور نمى‏باشد.

مى‏گویند:وحى چون پیام الهى و سخن از ماوراى جهان طبیعت است،نمى‏تواند نمایانگر مفهوم حقیقى آن باشد.زیرا واژه‏هاى به کار رفته در لسان‏شریعت،براى مفاهیمى وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت(همگونى)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتى ندارد و این‏ناهم گونى میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحى‏را از کار مى‏اندازد.مى‏گویند:پر پیدا است که کار برد این گونه واژه‏ها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمى‏تواند لفظ مستعار نمایانگر کامل مفهوم مستعار له باشد.برخى زبان وحى را زبان رمز دانسته اند که‏کشف آن براى هر کس میسور نیست.برخى فراتر رفته زبان وحى را تمثیلى و تخیلى‏محض گرفته‏اند که اصلاً از واقعیتى حکایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنى همانندکتاب‏?کلیله و دمنه‏?که مطالب اخلاقى و تربیتى را در قالب تصویر ذهنى درآورده است.در نتیجه نمى‏توان از ظاهر تعابیر کتب آسمانى،به حقیقتى ثابت پى‏برد،و با این شیوه خواسته‏اند تا برخى ناهنجارى‏ها(خلاف واقعیت‏ها که احیاناً دراین کتب به چشم مى‏خورد)توجیه کنند و برخى اشکالات وارد بر کتب عهدین را مرتفع سازند.دنباله روها گمان برده‏اند که مى‏توان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه کار برد!در جاى خود مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحث‏مختصرى مى‏آوریم:

زبان وحى به ویژه قرآن کریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است که مى‏توان‏آن را اجمالاً به چهار بخش تقسیم کرد:

۱- احکام و تکالیف:که مرتبط به رفتار انسان‏ها و تنظیم حیات اجتماعى است.

قرآن در این بخش کاملاً صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستورالعمل‏هایى است که‏باید انسان‏ها(مخاطبین اصلى کلام) به خوبى درک کنند تا بتوانند به درستى انجام‏دهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون هر که زبان عربى بداند،به خوبى مى‏فهمد که روى سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها خدایى را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است،چه حال و چه‏گذشتگان.باشد تا حالت تقوى(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر که خدا را پروا داشته‏باشد،در زندگى پروا دارد و به درستى رفتار مى‏کند.

فهم محتوایى این قبیل آیات،همانند آیه ?احل الله البیع و حرم الربا?  و غیره،براى عرب زبانان و عربى دانان کاملاً سهل و ساده است و هرگز با دشوارى مواجه‏نمى‏شوند،مگر براى شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه به‏توضیحاتى که در سنت آمده است روشن مى‏گردد.

۲- امثال و حکم: که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسان‏ها در قرآن‏آمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیت‏هاى حیات بهره گرفته و به انسان‏هاهشدار مى‏دهد تا از گذشته عبرت بگیرند. زیبایى‏ها و زشتى‏هاى گذشته تاریخ‏انسان را،در جلوى چشم وى قرار مى‏دهد تا از آن پند گیرد. خوبى‏ها را دنبال کند واز بدى‏ها دورى جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید.سر گذشت ‏بنى‏اسرائیل ‏و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیت‏هایى است که جوامع بشرى باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشته‏خود را تکرار ننمایند.

درباره اهل کتاب که گذشته رسواى خود را تکرار مى‏کردند،مى‏فرماید: ?یسالک‏اهل الکتاب ان تنزل علیهم کتابا من السماء،فقد سالوا موسى اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله‏جهرة‏?،اهل کتاب از تو مى‏خواهند تا نوشته‏اى از آسمان بر آنان فرود آورى،البته ازموسى درخواستى بزرگ‏تر نمودند و گفتند:خدا را آشکارا به ما بنماى!?.

درباره اعراب مشرک مى‏گوید: ?و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة،کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم‏?،افراد نادان گفتند:چرا خدا با ماسخن نمى‏گوید؟یا براى ما نشانه‏اى نمى‏آید؟کسانى که پیش از اینان بودند[نیز]مانند همین گفته[بى جا]ایشان را مى‏گفتند،[زیرا]دل‏ها[و اندیشه‏ها]شان به هم‏مى‏ماند?.

درباره ویرانه‏هاى باقى مانده از قوم لوط که در معرض دید مشرکان بوده هشدارمى‏دهد: ?وانکم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل افلا تعقلون ،صبحگاهان و شامگاهان‏بر[آثار ویران شده]آنان مى‏گذرید،آیا[عبرت نمى‏گیرید و]نمى‏اندیشید؟!?.

و درباره مقایسه مشرکان با آل فرعون که گم راهى را براى خویش انتخاب نمودندفرموده: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید. کداب آل فرعون و الذین من‏قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب. ذلک بان الله لم یک‏مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم. کداب آل فرعون‏و الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم‏?،این[اشاره به کیفر الهى]دست آوردهاى پیشین شماست،و[گرنه]خدا بر بندگان[خود]ستمکار نیست.

همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان،به آیات خدا کفر ورزیدند،پس خدا به[سزاى]گناهانشان گرفتارشان کرد.خدا نیرومند و سخت کیفر است.این[کیفر]بدان جهت است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى‏دهد،مگرآن که آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند[یعنى تغییر حالت و تغییر جهت دهند]و خدا شنواى دانا است. [رفتارى]چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات ‏پروردگارشان را تکذیب کردند،پس ما آنان را به[سزاى]گناهانشان هلاک کردیم‏?.

گونه دیگر?ضرب المثل،مثل زدن‏?است و عبارت است از ترسیم حالت ووضعیتى خاص که گوینده،آن را به تصویر مى‏کشد و پیام خود را در قالب آن بیان‏مى‏دارد.قرآن در توانایى ترسیم هنرى و گویا نمودن ضرب المثل‏ها تا سر حد اعجازپیش رفته است. ضرب المثل،گرچه جنبه تخیلى دارد،ولى خود یک نوع پیام‏رسانى است که در قالب هنر،این رسالت را ایفا مى‏کند.در واقع ابزارى است که پیام‏رسان از آن استفاده مى‏کند. قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و درترسیم حالات اشخاص یا گروه‏ها با بهترین وجهى هنر تصویر را به کار برده است 

قرآن در آیه‏هاى ۱۶ تا ۲۰ سوره بقره،به دو گونه حالت منافقین را به تصویرکشیده است.دو حالت درونى و برونى نگران کننده که منافق را فرا گرفته،با کیفیتى شیوا و رسا ترسیم شده است.

در سوره ابراهیم،بیهوده بودن کارهاى کافران را با ضرب المثل،حالت تجسمى‏بخشیده؛ مثل الذین کفروا بربهم،اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون‏مما کسبوا على شی‏ء ذلک هو الضلال البعید،مثل کسانى که به پروردگارشان کافر شدند،کردارهایشان به خاکسترى مى‏ماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد.ازآن چه به دست آورده‏اند هیچ[بهره‏اى] نمى‏توانند برد.این است همان گمراهى دورو دراز?.جالب آن که از همان نخست،اعمال آنان را به خاکستر تشبیه کرده است که‏حالت فنایى آتش سوخته را مى‏رساند!در سوره بقره،کمک رسانى به بینوایان را که‏توام با منت گذارى و آزردن خاطر آنان انجام گیرد،به بخشش‏هاى ریاکارانه(خود نمایى)تشبیه نموده،آن گاه در قالب هنرى ترسیم،بیهوده بودن آن را تجسم‏بخشیده است: ?فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون على‏شی‏ء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین‏?،پس مثل او هم چون مثل سنگ خارایى‏است که بر روى آن،غبار خاکى[نشسته]است،و رگبارى به آن رسیده و آن[سنگ]را شفاف و صاف بر جاى گذارده است. آنان[ ریاکاران]نیز از آن چه به دست‏آورده‏اند بهره‏اى نمى‏برند،و خداوند،کافران را هدایت نمى‏کند?.

این گونه ضرب المثل‏هاى ترسیمى در قرآن فراوان است و لقد ضربنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون.در جاى دیگر مى‏گوید: و لقد صرفنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل،یعنى مثل‏هاى گوناگونى آورده‏ایم،باشد تا ضمیر خفته‏انسان‏ها را بیدار سازیم.

این دو بخش از آیات قرآنى(بخش بیان احکام و تکالیف و بخش حکم ومواعظ)کاملاً براى مردم آن روز-که مخاطبین قرآن بودند-و نیز براى همگان تاابدیت روشن و آشکار است و آیه” بلسان عربی مبین به زبان عربى رسا و آشکار”براى همیشه جریان دارد.

این دو بخش از گفتار قرآن،اکثریت قاطع آیات قرآن را فرا مى‏گیرد وهیچ گونه ابهام‏و دشوارى در فهم آن براى هیچ کس وجود ندارد.تنها آشنایى با لغت عرب یاترجمه قرآن به زبان خواننده،براى بهره‏مند شدن از آن،کافى است.

مى‏ماند دو بخش دیگر(بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف)که بیش‏تراز ابزار استعاره و تشبیه و کنایه استفاده شده است. ولى شیوه‏هاى به کار رفته همان‏شیوه‏هاى متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است که ظاهرى آشکار و باطنى‏ژرف دارند،و هر کس به اندازه ظرفیت‏خود از آن بهره‏مند مى‏گردد.در زیرنمونه‏هایى از آن را مى‏آوریم:

۳- سخن از سراى غیب: قرآن و هر کتاب آسمانى چون از جهان غیب پیام‏آورده‏اند،ناگزیر از آن جهان شمه‏اى بازگو کرده‏اند.البته این واژه‏ها و الفاظى که براى‏توصیف جهان غیب به کار رفته،براى مفاهیمى وضع شده‏اند که متناسب با عالم‏حس و شهود است و نمى‏توانند کاملا بازگو کننده مفاهیمى باشند که در سراى‏غیب جریان دارد.به علاوه ،ابزار درک ساکنین این جهان،چه ظاهرى (حواس پنجگانه) و چه باطنى(عقل و اندیشه)براى درک و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب باآن ساخته شده و از درک کامل مفاهیمى از سنخ دیگر ناتوانند.از این رو است که درگزاره‏هاى کتب آسمانى درباره مفاهیم غیبى،از استعاره و تشبیه و به کار بردن مجاز وکنایه استفاده شده تا به گونه‏اى تقریبى و از باب تشبیه نامحسوس به محسوس‏گزارش کنند.این شیوه متعارفى است که در این گونه تشبیه‏ها،به تقریب بسنده‏مى‏شود و بیان یا درک تحقیقى-با این وصف-امکان پذیر نیست.

به‏?اجنحه ،بالها?تعبیر شده است،زیرا بال وسیله پرواز است و کار برد آن درنیروهایى که امکانات کار را فراهم مى‏کنند،متعارف مى‏باشد.بال و بازو هر دو دراین مفهوم کار برد دارند و مفهوم حقیقى هیچ یک مقصود نیست.

هم چنین است موقعى که از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعله‏هاى آتش‏دوزخ سخن به میان مى‏آید.نمى‏توان عیناً همین مفاهیمى را که در این سرا جریان‏دارد داشته باشد،بلکه متناسب با سراى دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن براى ماآشکار نیست، این از کوتاهى فهم ما است،نه از قصور بیان قرآن.البته در این باره‏سخن بیشترى باید گفت تا برخى سوء تفاهم‏ها مرتفع گردد که با توفیق الهى در جاى خود مى‏آوریم .

۴- معارف و اصول شناخت:قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلى‏مطرح کرده که فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا کنون نیز اگر رهنمود وحى‏نبود،معلوم نبود که بینش بشرى بدان راه مى‏یافت و شاید براى همیشه چنین باشد.

کنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست و جز از راه صفات جمال و جلال وجامعیت صفات کمال،که همگى توقیفى است و عقل با کمک وحى بدان راه یافته ممکننیست ،به طورى که تا ۹۹ اسم براى پروردگار شناخته شده است .عمده صفات جمال درآخر سوره حشر آمده است: ?هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان‏الرحیم.هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتکبر.سبحان الله عما یشرکون.هو الله الخالق البارى‏ء المصور له الاسماء الحسنى،یسبح له‏ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم‏?،او خداوندى است که جز او خدایى‏نیست.به آن چه پنهان و آشکار است آگاه مى‏باشد. رحمت او شامل ،و عنایت‏خاص او کامل است…او فرمان روا و صاحب اختیارى است که درگاه او تا سر حد قداست پاکیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان بر افراشته است.عزت و قدرت‏و جبروت و کبریایى او بر جهان سایه افکنده است.از آن چه مشرکان مى‏پندارند به‏دور است.او است‏خداى آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامى نشانه‏هاى نیکى و نیک خواهى در او فراهم است.آن چه در آسمان‏ها و زمین‏است[جمله]تسبیح او مى‏گویند[او را ستایش مى‏کنند]او[بر هر چه اراده کند]پیروز و حکمت اندیش است‏?.

راز آفرینش را در آفرینش انسان مى‏توان یافت. انسان آفریده‏اى است‏خدا گونه‏که مظهر تام صفات جمال و جلال الهى است “انی جاعل فی الارض خلیفة”.و دایع‏الهى بدو سپرده شده است:” انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابین‏ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان “.انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خودرا بدو بسپاریم.لذا تعلیم‏?اسماء?(پى بردن به حقایق هستى)بدو اختصاص یافت و” علم آدم الاسماء کلها “،و خداوند او را گرامى داشت و “لقد کرمنا بنی آدم”.و چون‏او را منتسب به خود دانست او را مسجود ملایک قرار داد” فاذا سویته و نفخت فیه من‏روحی فقعوا له ساجدین “ .بدین سبب تمامى نیروهاى جهان هستى،چه در بالا و چه‏در پایین،در اختیار کامل او قرار گرفت و” سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض‏جمیعا منه “از این رو تمامى اشیا براى انسان آفریده شده است‏یعنى در انسان‏نیرویى آفریده شده تا تمامى نیروها را در اختیار گیرد تا وجود خویش را تجلى گاه‏حضرت حق قرار دهد،و تمامى صفات جمال و جلال کبریایى حق در وجود اوجلوه‏گر شود.?خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی،همه چیز را براى تو-خطاب به انسان کامل-آفریدیم،و تو را براى خود? ،زیرا آفریده‏اى که بتواند چنان‏جلوه گاه حضرت حق قرار گیرد،جز انسان این شایستگى را نداشت،لذا درآفرینش او به خود تبریک گفت: ?فتبارک الله احسن الخالقین‏?

انسان این چنین در قرآن توصیف شده که در جاى دیگر چنین توصیفى از انسان‏ارائه نشده است،و مسیر حرکت انسان در بستر تاریخ،خود نشانگر صحت و شاهدصدق همین حقیقت است که قرآن توصیف نموده است. 



:: بازدید از این مطلب : 90
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

ولادت و حسب و نسب

بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل بطرز عجيب و بيسابقه‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏ 
بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏ 
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏ 
اى نجل خليل خانه خود خانه تست 

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (

اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.

شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. 

و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:

و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. 

يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.

يا رب هذا الغسق الدجى‏ 
و القمر المبتلج المضى‏ء 
بين لنا من حكمك المقضى‏ 
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى 

هاتفى ندا كرد:

خصصتما بالولد الزكى‏ 
و الطاهر المنتجب الرضى‏ 
فاسمه من شامخ على‏ 
على اشتق من العلى 

علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

يا اهل بيت المصطفى النبى‏ 
خصصتم بالولد الزكى‏ 
ان اسمه من شامخ العلى‏ 
على اشتق من العلى 

و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود: 
انا الذى سمتنى امى حيدرة

ضرغام اجام و ليث قسورة 

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. 

و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:

و قد علموا ان ابننا لا مكذب‏ 
لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل

يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. 

اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:

و دعوتنى و علمت انك ناصحى‏ 
و لقد صدقت و كنت قبل امينا 
و ذكرت دينا لا محالة انه‏ 
من خير اديان البرية دينا 

بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:

ألم تعلموا انا وجدنا محمدا 
نبيا كموسى خط فى اول الكتب 

شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:

و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. 

يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينى‏نوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .

بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سروده‏اند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.

ولدته فى حرم الاله امه‏ 
و البيت حيث فنائه و المسجد 
بيضاء طاهرة الثياب كريمة 
طابت و طاب وليدها و المولد 
فى ليلة غابت نحوس نجومها 
و بدت مع القمر المنير الاسعد 
ما لف فى خرق القوابل مثله‏ 
الا ابن امنة النبى محمد 

مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.

آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.

در شبى كه ستاره‏هاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .

قابله‏هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشاينده‏اند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.



:: بازدید از این مطلب : 78
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 1 ارديبهشت 1395 | نظرات ()